آقا اجازه من حساب می کنم
به گزارش مجله فازنما، همه غم و سختی های کرونا یک طرف، پای کار آمدن افراد نیکوکار، جهادی و اعضای سازمان های مردم نهاد طرف دیگر. حضور این افراد در روزگار سخت کنونی خیلی ها را به بهترشدن شرایط دلگرم می نماید .
این روزها نوجوانان عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان هم پای کار آمده اند تا دست نیازمندان را بگیرند.
آن هم خیلی حساب شده و زیرپوستی تا هیچ نیازمندی شرمسار کار نیک آنها نگردد. این دانش آموزان سراغ سوپرمارکت های محله های مختلف می فرایند و نگاهی به دفتر قسط و بدهی های اهالی محل می اندازند تا به وسع خود بخشی از بدهی های آنها را پرداخت نمایند .
دفتر را دستش گرفته است. کارت را با احتساب یک تخفیف 20هزار تومانی در دستگاه کارتخوان می کشد و بعد جلوی یکی از اسم های نوشته شده در دفتر، تیک آبی می زند؛ حالا بچه ها دانه به دانه بدهی ها را می خوانند و انتخاب می نمایند و فروشنده هم تخفیفی رویش می گذارد و کارت می کشد.
نوجوانان زیادی این روزها برای یاری به دیگران آستین بالا زده و از خواسته های خود گذشته اند تا گره ای از کار دیگران باز نمایند.
خیلی از آنها به قول معروف کلاه شان را قاضی نموده اند تا ببینند پرداخت بدهی یک نفر به فروشگاه محل مهم تر است یا خریدن وسایلی مانند کنسول بازی؟ بیشترشان در سبک و سنگین کردن این مسائل به این نتیجه رسیده اند که یاری به هم نوع در اولویت واقع شده است.
گزارش امروز ما روایت گوشه ای از معرفت دانش آموزانی است که این روزها همه جا سر و صدا نموده و حواس آدم های شهر را به دفترهای روی پیشخوان سوپرمارکت ها بیشتر جمع نموده است.
حالا تعدادی زیادی از دانش آموزان عضو اتحادیه انجمن های اسلامی این روزهای شان را با کاغذ و قلم می گذرانند و سرشان در حساب وکتاب است؛ چه حساب و کتاب خودشان که چقدر از پول های شان را ببخشند تا در روزهای بعدی و رسیدن به آخر ماه کم نیاورند، چه حساب و کتاب در سوپرمارکت های شهر که چقدر از بدهی های مشتری های کدام مغازه را تسویه نمایند که هم بدهی اش برای دفعه بعد ناچیز باشد و هم نوبت به سبک شدن بدهی تعداد بیشتری از آدم ها برسد.
روایت یک خرید
عادی اش این است که برویم در قفسه های مغازه یا فروشگاه بگردیم و هرچه لازم داریم برداریم و بدون فکر به قیمت روی کالا، کارت را به فروشنده بدهیم اما این ماجرای عادی، خیلی مواقع و به روایت خیلی از صاحبان مغازه ها غیرعادی می گردد.
آنقدر غیرعادی که ممکن است کسانی باشند که وقت حساب کردن دست دست می نمایند و در نهایت بین واجب و واجب تر، فقط یکی را انتخاب می نمایند و آخرش هم می گوید: آقا این روغن بماند، دفعه دیگر مزاحمتان می شوم.
این را صاحب یکی از سوپرمارکت های اطراف شهر تهران می گوید و همین شده است دلیلی برای راه افتادن حساب دفتری برخی از فروشگاه ها و قصابی های برخی از محله ها: برو؛ می زنم به حسابت.
محله هایی که از این حساب و کتاب های اقتصادی بین اهالی و مشتری های همیشگی یک مغازه با فروشنده زیاد دارند و گاهی در سبد خریدشان از بین دو کیلو برنج و یک قوطی روغن یا یک رب کوچک، حساب آن روغن می ماند برای سرماه که تسویه گردد اما حالا مدتی است که صاحبان برخی فروشگاه ها با نوع جدیدی از آدم ها که به مغازه شان رفت وآمد دارند روبرو می شوند؛ آدم هایی که چیزی نمی خرند اما کارت می کشند. یکی از فروشنده ها می گوید: از این آدم ها کم نیستند؛ چندبار در ماه پیش می آید که کسی می آید و بخشی از بدهی های حساب دفتری را تسویه می نماید و می رود.
موضوعی که البته خیلی جدید نیست و خیران و نیکوکاران زیادی، بدون هیچ برنامه قبلی در کنار خرید خودشان، حساب چند نفر دیگر را هم صفر می نمایند و می فرایند اما این بار این اتفاق در شکل و شمایلی جدید در حال اجرا است.
حالا این آدم های کارت به دستی که سراغ حساب دفتری مشتری ها را می گیرند نه کارمندند، نه کارآفرین و نه اصلا خودشان شغل و درآمدی دارند.
آنها تنها نقش شان در جامعه، دانش آموزبودن است؛ دانش آموزانی که عضو اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان کشور شده اند و سرشان درد می نماید برای سامان دادن به یک گوشه ای از اوضاع نابه سامان شهرشان. این بچه ها در این روزها گوشه ای از بار سنگین حساب دفتری سوپرمارکتی های محل را به دوش گرفته اند .
بامعرفت های این جمع
جمع پول توجیبی های عده ای نوجوان است دیگر؛ گاهی به میلیون تومان هم نمی رسد ولی با همان مقدار کم هم خیلی کارها انجام می دهند.
مهدی پناهی، دانش آموز دوم دبیرستان در ارومیه است. او مدت ها بود برای پول توجیبی هایش نقشه ای معین کشیده بود اما طی یکی دو ساعت، تمام آن برنامه طولانی مدت چند ماهه اش را تغییر داد: برنامه؟ راستش می خواستم پول هایم که به اندازه معینی رسید، یک کنسول بازی بخرم. و حالا پول های جمع شده برای کنسول بازی، در حساب یک سوپر مارکتی در یکی از محله های فقیرنشین
ارومیه است.
مهدی می گوید با نداشتن کنسول بازی اتفاقی نمی افتد اما اگر کسی نتواند برنج و روغن و گوشت بخرد، خیلی اتفاق های بدی خواهد افتاد.
حالا مهدی پناهی و دیگر دوستان و همسن و سالانش، بخشی از پول توجیبی های ماهانه یا هفتگی شان را که از پدر و مادرهایشان می گیرند به حسابی می ریزند که قرار است با آن کارت بفرایند به سوپرمارکت ها و در بین آن نوشته های دفتر، حساب هایی را که سنگین تر است، انتخاب و پرداخت نمایند: تا دفعه بعد که به مغازه می آیند، هرچه برای حساب قبلی کنار گذاشته بودند، خرج کالاهای جدید نمایند.
اما این نوجوان ها در بین انتخاب هایشان می فرایند سراغ آن اساسی ترها: باورتان می گردد که هرچه هست اساسی است؟ یعنی کسی چیپس و پفک و بستنی بدهکار نیست؛ هرچه هست برنج است و ماکارانی و روغن و لپه.
خریدهایی که روزهای اول باورشان نمی شد که بدیهی ترین مواد موجود در خانه خودشان، بدهی های بخشی از مردم شهرشان به سوپرمارکت هاست. اینطور که معلوم نیست پای خیر دیگری به جز خود بچه ها هم در میان نیست و هرچه هست، همان پول های جیب خودشان است که از پنج هزار تومان آغاز شده و حالا به جاهای خوبی رسیده است؛ آنقدر که می توانند به محله های بیشتری سر بزنند و سراغ دفترهای پر و پیمان تری را از فروشنده بگیرند: برخی از فروشنده ها وقتی من و دوستانم را می بینند، خودشان هم در این کار شریک می شوند و به ما تخفیف های خوبی می دهند.
یاری های دانش آموزی
کوثر صفا هم یکی دیگر از نماینده های انجمن اسلامی برای اجرای این طرح در استان سمنان است.
او که دانش آموز سال سوم دبیرستان است درباره این طرح می گوید: این طرح، ایده و پیشنهادی مشترکی بین دانش آموزان و اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کشور بود که همگی خیلی دوستش داشتیم؛ این که با پول های کم خودمان، کارهای عظیم انجام بدهیم. حالا هم بخشی از پول هایمان را برای پخت غذای گرم، تهیه سبد کالا و ارزاق خشک و این روزها هم برای تسویه کردن حساب های دفتری محله های محروم در این اوضاع سخت کرونایی هزینه می کنیم.
حساب یک نفر، دو نفر و گاهی 10 نفر؛ مهم این است که توانسته اند برای تعدادی از آدم ها قدمی بردارند. کارت بانکی یکی از بچه ها که پنجاه هزار تومان دارد به کارتی برای آغاز کار دانش آموزان سمنانی تبدیل شده است: بعد از آن هرکسی 10 هزار تومان، 20 هزار تومان، گاهی کمتر و گاهی بیشتر در این کارت پول می ریخت.
کارتی که حالا دستشان گرفته اند و با آن به محله هایی که پیش از این شناسایی نموده بودند می فرایند؛ محله هایی که دفتر بدهی های نوشته شده زیادی دارد و هر کارت، می تواند چند حساب را صاف کند اما چه شده که این بچه ها دلشان می آید پول هایشان را در این راه خرج نمایند؟ پولی که به قول کوثر می تواند هزینه یک بار یا دوبار کافی شاپ رفتن شان باشد: بالاخره هرکسی برای پولش برنامه ای دارد اما این برنامه وقتی تغییر می نماید که ما می بینیم که بودن وسیله ای در خانه ما چقدر عادی است و دیگر جذابیتی برایمان ندارد اما همان وسیله ، برای یکی دیگر از همسن و سالان ما حسرت است.
همین مساوی نبودن شرایط، دل عظیم این بچه ها را لرزانده است. کوثر می گوید دلمان نیامد که سفره های خانه ما همواره آنقدر راحت پهن باشد و کسانی باشند که برای همین سفره های معمولی بدهکار باشند.
این ماجرا آنقدر پیش رفته که حالا پای پدرعظیم ها و مادرعظیم های این دانش آموزان هم به میان آمده و گاهی نوه هایشان از آنها هم برای پرکردن کارتشان یاری می گیرند: واقعا امیدوارم فعالیت هایی شبیه این کار آنقدر زیاد گردد و قلب آدم ها برای همدیگر بتپد که دیگر هیچ دفتری، حسابی از بدهی نوشته نگردد.
نرگس خانعلی زاده - جامعه / روزنامه خبرنگاران
منبع: جام جم آنلاین