خانه کاغذی؛ 10 دیالوگ برتر پروفسور

به گزارش مجله فازنما، سرجیو مارکوینا که بیشتر با نام پروفسور در سریال پیروز نتفلیکس، خانه کاغذی شناخته می گردد، یکی از اصلی ترین شخصیت های این مجموعه است. او مغز متفکر و مسؤول سرقت ها و راهنمایی تیم خود است و هواداران، شخصیت منطقی و تاکتیک پذیر او را دوست دارند.

خانه کاغذی؛ 10 دیالوگ برتر پروفسور

پروفسور در طول پنج فصل سریال، دیالوگ های زیادی دارد که کاراکتر او را فراموش نشدنی و پویا نموده اند و به غیر از ظاهر بیرونی سرراست و درونگرایانه او، جنبه های مختلفی از این شخصیت را به ما نشان می دهند. این جملات و دیالوگ ها به خوبی شخصیت، اراده و تأثیر او بر خط داستانی سریال را به نمایش می گذارند.

10. برخورد اولیه با توکیو

ببخشید، آیا یک دقیقه فرصت دارید؟

جمله ابتدایی ساده، سرراست و ظریف پروفسور جرقه آغاز یکی از برترین همکاری ها و روابط این سریال است؛ توکیو و پروفسور. پروفسور مانند پدرخوانده توکیو بود و اغلب او را فرشته نگهبان صدا میزد.

شخصیت های آن ها با هم در تضاد بودند و این رابطه به همین علت مؤثر واقع شد. توکیو منطق و استدلال پروفسور را به چالش می کشید و پروفسور تنها کسی بود که می دانست چگونه نظر توکیو را به خود جلب کند. پروفسور در طول سریال، به عنوان راهنمای کل تیم عمل می کند و اساسا آن ها را به سمت یک زندگی بهتر راهنمایی می کند و تمام این اثرگذاری ها از یک نفوذ کوچک آغاز می شوند.

9. انگیزه او

من یک رستاخیز و یک زندگی مجدد را به تو پیشنهاد می کنم.

این جمله شخصیت و انگیزه های پروفسور را به عنوان یک فرد کاملا دربر می گیرد و در فکر هواداران خانه کاغذی ماندگار شده است. جدای از انگیزه های شخصی و سابقه قبلی پروفسور، چیزی که همواره برای او معنی بیشتری داشت، تغییر زندگی اعضای تیم بود.

پروفسور از نظر فیزیکی به همه آن افراد احتیاج داشت تا برنامه 20 ساله خود را اجرا کند و راه متقاعد کردن آن ها برای شرکت در سرقت ها را به خوبی می دانست. او بیشتر از آنکه درباره خواسته های خودش صحبت کند، درباره آن ها و انگیزه هایشان حرف می زد.

8. هنگام شرح علت سرقت ها

در این جهان، همه چیز با تعادلی ساده بین دو چیز اداره می گردد، آنچه برنده می شوید و آنچه از دست می دهید.

اعضای تیم در قسمت سوم فصل 3 وارد بانک شده و اجرای فاز دوم طرح را آغاز می نمایند. در فلش بکی شامل صحنه هایی از دوران گذشته، شاهد یکی از برترین مونولوگ های پروفسور هستیم.

همه برای شام دور هم جمع می شوند و پروفسور به اعضای تیم یادآوری می کند که آن ها این سرقت را به خاطر ریو انجام می دهند اما خودشان هم مهم هستند. شاید دولت فکر کند آن ها چیزی برای از دست دادن ندارند اما این دزدان برجسته قصد دارند کاملا برعکس طرز تفکر آن ها عمل نمایند.

7. هنگام صحبت درباره میراث خود

من یک دزد، پسر یک دزد و برادر یک دزد هستم و امیدوارم روزی پدر یک دزد باشم.

پروفسور با این جمله که قطعا یکی از برترین دیالوگ های خانه کاغذی است، به خوبی به ریشه های سرقت ها می پردازد. این سرقت ها هرگز به خاطر پول نبوده اند. این اعمال به علت نمایش هنر برنامه ریزی، توزیع مجدد ثروت و ادای احترام به پدر و برادر متوفی او اتفاق افتاده اند.

پروفسور دیالوگ بالا را در سرانجام سریال و در تقابل با تامایو بیان می کند تا نه تنها بر هویت خود تأکید کند، بلکه نشان دهد که این سرقت ها به همان میزان که به خاطر خانواده اش اجرا شده اند برای خود او هم مهم هستند.

6. هنگام شرح رابطه عشق و وفاداری

همه پتانسیل خیانت کردن دارند.

این دیالوگ ظریف و کوتاه است اما به خوبی سیر تفکرات پروفسور را نشان می دهد. او در وسط دعوا با مارسی درباره نجات دادن یا ندادن لیسبون، این جمله را بیان می کند تا به هواداران و خودش یادآوری کند که عشق، وفاداری را تضمین نمی کند.

نه پروفسور و نه مارسی اعتقادی به خیانت لیسبون ندارند اما پروفسور می گوید: خیانت به این بستگی ندارد که چقدر عمیقا کسی را دوست داشته باشید، بلکه به بزرگی معضلی که در مقابل شماست بستگی دارد.

5. هنگام بیان حقایق برای پالرمو

این یک جنگ است. پس مناسب رفتار کن.

فصل چهارم سریال با یک حرکت دیوانه نماینده از سوی اعضای گروه آغاز می گردد و آن ها زندگی نایروبی را نجات می دهند. پروفسور در میان این همه هرج و مرج، به پالرمو شرح می دهد که شرایط آن ها دیگر یک سرقت ساده یا اقدامی برای سرپیچی از سیستم نیست و اکنون به یک جنگ تبدیل شده است.

پروفسور همواره به خاطر اهداف و خط فکری خود، به اعمال نکردن خشونت و خونریزی تأکید می کرد اما همه این خطوط قرمز پس از گرفتار شدن در دام دولت از بین رفتند. پروفسور که به علت ربوده شدن و شکنجه غیرقانونی ریو عصبانی شده، اکنون با مرگ شریک زندگی اش به آستانه صبر خود رسیده است.

4. هنگام شرح علت عدم اعمال خشونت

حتی اگر فقط یک قربانی داشته باشیم دست از رابین هود بودن برمی داریم.

این باند از همان ابتدای پخش سریال، مانند رابین هودهای امروزی عمل می کردند. این گروه که به دزدی از ثروتمندان و بخشیدن به فقرا معروف بودند، ثروت خود را بین مردم تقسیم می کردند.

پروفسور که به عنوان باهوش ترین فرد گروه شناخته می گردد، از همان قسمت اول فصل اول، شرحات خود درباره نقشه و انگیزه های پروژه را کاملا واضح ارائه می دهد و معین می کند که انگیزه عمیق تری پشت سرقت ها واقع شده است که مرتبط با اختلاف طبقاتی است و نه خشونت. او همواره در نظر داشت که مردم در کنارشان و هوادار آن ها بمانند تا اعضای تیم به عنوان قهرمان دیده شوند و نه اشخاص شرور.

3. هنگام شرح درباره این که مرگ او سرانجام کار نیست

این نقشه برای جلوگیری از هر گونه عامل شکست، حتی مرگ من، طراحی شده است.

پروفسور به تمام جزئیات طرح و صفر تا صد کار فکر می کند. او در یکی از خطرناک ترین لحظات سریال، سعی می کند تا به همکارانش بفهماند که نقشه اش به نوعی ارتباطی با مرگ افراد ندارد و اینکه مرگ او سرانجام کار نیست.

اعضای تیمش این موضوع را به خوبی درک می نمایند و او حتی در خطرناک ترین لحظه زندگی اش هم به آن ها اطمینان می دهد که هرگز در برابر گروهش نخواهد ایستاد، حتی اگر به بهای مرگش تمام گردد.

2. هنگام شرح درباره رابطه عشق و کوری

وقتی کسی عاشق باشد، همه چیز را از پشت شیشه های رنگی و فوق العاده می بیند.

پروفسور در فصل 3، شرح می دهد که عشق حتی متمرکزترین افراد را هم کور می کند. او تأکید دارد که عشق می تواند منطق افراد را از بین ببرد.

بزرگ ترین نمود این موضوع برای پروفسور، جلوتر و در قسمت های بعدی سریال دیده می گردد و او با باور به مرگ لیسبون، در یک سراشیبی رو به پایین می افتد. انگیزه ای که با عشق و انتقام ایجاد گردد، عینی و سطحی است و این نوع انگیزه تقریبا پروفسور و گروه را به جهت اشتباه راهنمایی می کند تا اینکه پروفسور متوجه می گردد که لیسبون هنوز زنده است.

1. هنگام جمع بندی کار

همه چیز آن طور که می خواستیم پیش نرفت. امروز همه این جا نیستند اما چیزهای زیادی به دست آوردیم.

پروفسور در حالی که طولانی ترین عملیات سرقت آن ها در نهایت به سرانجام می رسد، یک سخنرانی صمیمانه ارائه می دهد و اعضای گروه در نهایت در آشیانه خود بار دیگر با هم متحد می شوند. دوربین تمام چهره های در میان جمعیت مانند توکیو، نایروبی، مسکو، اسلو و برلین را به خوبی به تصویر می کشد.

این صحنه برای هر هواداری که ماجراجویی گروه را در چهار فصل گذشته دنبال نموده، لحظه ای تلخ و در عین حال شیرین است و از همینجاست که دو مورد از فکر شده ترین و دقیق ترین سرقت های تاریخ سریال های تلویزیونی ریشه می گیرد و به وقوع می پیوندد.

منبع: screenrant

منبع: دیجیکالا مگ
انتشار: 1 اردیبهشت 1401 بروزرسانی: 1 اردیبهشت 1401 گردآورنده: fazenama.ir شناسه مطلب: 1421

به "خانه کاغذی؛ 10 دیالوگ برتر پروفسور" امتیاز دهید

3 کاربر به "خانه کاغذی؛ 10 دیالوگ برتر پروفسور" امتیاز داده اند | 5 از 5
امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "خانه کاغذی؛ 10 دیالوگ برتر پروفسور"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید